دُرســادُرســا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

دُرســـــــــا ؛ مُروارید خونه ما

درسا در 6 ماهگی

نازنینم هفته دیگه 6 ماهت تموم شدی و دیگه خوردنی خوردنی شدی....  میخوام واست یه سری از شیرین کاری هات رو بنویسم 1-عاشق بازی کردنی و فقط دوست داری یه نفر کنارت باشه و باهات بازی کنه. 2-جدیدا توو روروئک میشینی و خیلی دوست داری.. منم میتونم یکمی به کارام برسم!! 3- سی دی بیبی انیشتن رو خیلی دوست داری و کاملا ابراز احساسات میکنی و وقتی توو روروئک نشستی و واسه سی دی ذوق میکنی هی عقب عقب میری!!!   (فدای راه رفتنت بشم من) 4- بعضی وقتا هم خیلی خسته میشی روی تشک بازیت دراز میکشی و سی دی و یا تلویزیون نگاه میکنی و یا با عروسکات بازی میکنی.. 5- از هفته دوم شش ماهگیت هم شروع کردی به فرنی خوردن... خدارو شکر خیلی دوس...
20 بهمن 1391

جشن دندون درسای نازنین

عروسکم وقتی ما شمال بودیم با در اومدن مرواریدات مادر جون و پدر جون زحمت کشیدن و 18 بهمن 91 برات جشن دندون گرفتن.... همه با هم کمک کردیم و خونه رو تزئین کردیم .گیفتای خوشگل واسه مهمونامون درست کردیم...یه کیک خیلی قشنگ سفارش دادیم... مادر جون هم میز شام مفصلی تدارک دید...  مهمونا هم کادوهای خوشگلی واسه شما آوردن ملوسکم... در ادامه عکسا رو میذارم گلکم .... ...
20 بهمن 1391

مرواریدهای دُرسای ما

سلام عروسکم در روز 8 بهمن 91 وقتی طبق معمول این روزا لثه های نازنینت میخارید و من میخواستم با انگشتم آرومت کنم دیدم یه چیز تیزی خورد به انگشتم..         نگاه کردم..............واااای خدای من یه مروارید کوچولو رو دیدم............      انقدر آروم وبی سروصدا دندون درآوردی که مامان متعجب شد فقط تنها مشکلت این بود که شیر نمیخوردی و من که منتظر بیقراری و اذیت کردن و نخوابیدن و تب و هزار جور چیز دیگه بودم اصلا حدس نمیزدم که تو داری دندون در میاری....  کلی ذوق کردم و به همه خبر دادم .... بعد از چند روزی یه مروارید زیبای دیگه هم در کنار اون یکی دراومد.. و...
20 بهمن 1391

تیپ زمستونی عشقم

عزیزکم بالاخره این کاپشن شلوارت که مادرجون؛ پدر جون واست خریده بودن اندازت شد... ماشالا چقدر بهت میاد موش موشکم .........                  ...
22 آذر 1391

درسای من در چهار ماهگی

سلام نازنینم میخوام برات بگم تا چهار ماهگیت چه کارا میکنی... اول بگم که اینقدر شیرین شدی که توو دل همه جا وا کردی... 1- توجهت به اطراف و افراد خیلی زیاد شده. (ماشالا) 2- علاقه زیادی به ساعت دیواری، بطری آب معدنی، کنترل تلویزیون، تلفن و موبایل داری... 3- سعی میکنی اون چیزایی رو که دوست داری بگیری ولی عزیزکم هنوز کوچولویی و نمیتونی و بعدش جیغ و غر میزنی.... 4- وقتی نتونی وسایل رو بگیری ترجیح میدی که دستا و انگشتای خودت رو بخوری.. اونم با صدا و حرف و جیغ!!!  انگار میخوای به همه بگی که به هب چقدر خوشمزست!!! 5- با اداهایی که بابایی واست در میاری خیلی خنده میکنی.. اونم خنده های صدا دار.... 6- خدا رو شکر داروهات رو بهتر از ...
22 آذر 1391

تولد دو ماهگی درسا خانوم

27 مهر ماه 91 روز دوماهگی دخترکم بود. قرار بود این روز واکسن بزنی که باباجونت دیر از سرکار اومد و مرکز بهداشت بسته بود!!! فردای اون روز رفتیم خونه مامان مهناز و تولد دوماهگی عسلکم رو اونجا گرفتیم. ...
8 آبان 1391

توانایی های درسا جون در دو ماه زندگانی

دخترکم نمیدونی چقدر در این دو ماه به تو وابسته شدیم..... طوری که وقتی خوابی دلمون کلی واست تنگ میشه و میخوام که زود زود بیدار شی تا واسمون خنده های خوشگل بکنی ... عزیزم تو این دو ماه کارهای انجام میدی که واست مینویسم: 1- گردت رو خیلی بهتر از روزای قبل نگه میداری و تا چند ثانیه میتونی صاف بایستی. 2- نسبت به صداها و افراد عکس العمل نشون میدی و افرادی که رو که در کنارت راه میروند دنبال میکنی. 3- به نگاه کردن تلویزیون علاقه داری و چند دقیقه ای به تصویر خیره میشی. 4- یاد گرفتی انگشتای دستت رو توو هم گره میزنی و خیلی باهاشون بازی میکنی. 5- بعد از شیر خوردن هم دستت رو با چنان ولعی ملچ ملوچ میخوری. 6- هنوز نسبت به پستونک ارادت خاصی د...
8 آبان 1391