شنیدن تاپ تاپ قلب وروجکم
سلام عسل مامان و بابا
بذار واست از لحظه هایی بگم که قرار بود صدای قشنگ قلبت رو بشنویم
اول هفته که من و بابایی داشتیم از شمال برمیگشتیم تصمیم گرفتیم که بریم بیمارستان واسه چک آپ...
خلاصه رفتیم و پرستار گفت که بهتره سونو گرافی انجام بدیم.... من خیلی غافلگیر شدم چون اصلا قرار نبود این هفته اینکار رو انجام بدیم..
رفتیم وقت گرفتیم وای که چقدر لحظه های سختی بود ... این پرستار هم که اسم ما رو صدا نمیکنه!!!!
خلاصه پرستار صدامون زد و من و بابایی رفتیم داخل ...
واقعا دل تو دلم نبود .... وقتی وروجکمون رو تو مونیتور دیدیم کلی ذوق کردیم ... وقتی شوق و ذوق رو تو چشم بابایی دیدم توی دلم کلی آب شد... ولی تو خیلی کوچولو موچولو یودی عسلم...
بعدش نوبت شنیدن صدای تاپ تاپ قلبا برای اولین بار بود ... وای که چه لحظه شیرینی بود واسه من و بابایی ...
بابایی که فقط می خندید و منم از خنده و شادی اون شاد شاد بودم .... دیگه خدا رو شکر همه چیز حل بود!!!!
تو راه برگشت به خونه که بابایی همش صدای قلب توی ناناز رو در می آورد و کلی شادی میکردیم!!!
بعدش هم زنگ زدیم به مامان بزرگ ها و اونا رو هم خوشحال کردیم.... راستی الان همه تو رو فندق صدا می کنن... آخه بابایی تو رو به این اسم صدا میکنه!!! دوسش داری عسلم؟؟؟