دُرســـــــــا ؛ مُروارید خونه ما

عسلم هفته اول عید رو دزفول رفتیم. به خاطر اینکه دختر نازنینم خسته نشه رفت و برگشت با هواپیما رفتیم. خدا رو شکر خیلی دختر خوبی بودی و خسته نشدی. هوا خیلی خوب بود و میرفتیم بیرون و بستنی که مامانی خیلی دوست داره رو میخوردیم!!! ...

دختر شیرینم با وجود تو سال 91 یکی از سالهای بسیار خوب واسه ما بود. نوروز  92 رو هم با هم جشن گرفتیم. ساعت 2.5 ظهر روز 30 فروردین 91 تحویل سال بود. خدا رو شکر تو هم دختر خوبی بودی و بیدار بودی و هم با هم عکس گرفتیم.   ...

دخترکم امسال چهارشنبه سوری با خونواده باباجون رفته بودیم دزفول... شما هم خیلی از آتیش بازی و فشفشه بازی خوشت اومده بود و کلی ذوق میکردی.. همه فامیلا هم که تازه دیده بودنت کلی چلوندنت!!!!! ...

عروسکم.... تاریخ 28 بهمن 91 بعد از اینکه از شمال برگشتیم رفتیم تا واکسن شش ماهگیت رو بزنیم.. فکر میکردم این واکسن هم مثل دو واکسن دیگه خیلی اذیتت نمیکنه.. ولی دخترم خیلی اذیت شدی.. دو روز همش ناله و گریه میکردی..خوب شیر نمیخوردی..همش بهونه میگرفتی..شبا خوب نمیخوابیدی.. خلاصه خیلی سخت بود.     خدا رو شکر که مادر جون و پدر جون با ما اومده بودن!!! ...

چند روزیه درسای ما میتونه به تنهایی بشینه ولی بعد از چند ثانیه ای بی تعادل میشه و ....   اینجا هم خسته شدی و دوست داشتی رو آقا گاوه دراز بکشی!!   ...

درسا حونم خیلی پتوی خودت رو دوست داری.. وقتی غلت میزنی و خسته میشی دوست داری تو پتو خودتو قایم کنی و بازی کنی!!! در آخر هم نگاه زیبایی که به من و دوربین کردی!!! ...

اینم عکسی از درسای گلم و پوشکهاش که پدر جون خوبش همیشه زحمتشون رو میکشه!!! ...